چند سخن در باب “چه باید کرد” با رادیکال ها

اشکان خراسانی

 

نوشته پیش رو بیانگر مطالبی حول چالش‌های فکری نگارنده در باب یافتن برون رفتی در بن بست «چه باید کرد؟» می‌باشد. همانطور که «در چه باید کرد ۱» (۱) اشاره کردم، برای یافتن مسیری که به جوابی درخور در برابر سوال «چه باید کرد؟» منتهی شود، پیش از هر قدمی می‌بایست به خلق شبکه‌های حقیقی پرداخت. اما با گذشت زمان و جدی گرفته نشدن طرح پیشنهادی ذکر شده در «چه باید کرد ۱»، بر آن شدم تا به توضیح بیشتری درباره آن بپردازم که به نظر من بیش از هر طیف تشکیل دهنده جنبش سبز، قشر رادیکال نیازمند چنین طرحی برای خروج از انفعال خود است.

شورای هماهنگی راه سبز امید طی بیانیه‌ای از کنشگران جنبش خواست تا در روز۳ شهریور بر پشت بام‌ها بیایند و ندای «الله و اکبر» سر دهند. فارغ از اینکه چرا شورایی که ادعای اعمال سیاست‌هایی هم سو با مطالبات اکثریت طیف‌های جنبش را سر می‌دهد، به حساسیت بیشمار کنشگر درباره عبارت «الله و اکبر» توجه نمی‌کند، این بیانیه و فراخوان آن فقط و فقط نشان از آن دارد که شورا در بن بستی تمام عیار به سر می‌برد و یارای پیگیری مطالبات جنبش را با اتکا به شیوه‌های مختلف مبارزه ندارد. این بن بست آنگاه خود را بیش از بیش نمایان می‌سازد که شورا در بیانیه‌ای مجزا از کنشگران دعوت می‌کند که به هر روش و طریق ممکن به استقبال و ستایش سقوط قذافی بروند. قصدم از بیان این مطلب صرفا نقد به عملکرد شورای هماهنگی نیست که به نظر بنده به دلیل رویکرد اصلاح طلبان نسبت به انتخابات مجلس، شورا بیش از پیش شیوه «صبر و سکوت برای برهم نخوردن مذاکرات» را پی گرفته است، بلکه با نگاهی دقیق‌تر و فرض حذف کل شورای هماهنگی از صحنه مبارزاتی، در می‌ابیم که نه تنها شورا بلکه اکثر طیف‌های تشکیل دهنده جنبش سبز با بن بستی محکم روبرو شده‌اند. آنقدر محکم که عده‌ای از اصلاح طلبان برای ادامه راه به سمت صندوق رای در حرکتند و از این سو، قسمتی از قشر رادیکال جنبش به مرگ جنبش سبز و آغاز جنبشی نوین معتقدند.

همانطور که در ابتدا عرض کردم، مایلم روی سخن را به سمت قشر رادیکال جنبش که من خود را نیز عضوی از آن می‌دانم بچرخانم. تعریفی مختصر و مفید از قشر رادیکال به نظرم لازمه پیشبرد این نوشته است. هر فرد یا گروهی که ادامه مبارزه را مبنی بر خلق گفتمان‌های بدیل و شکست انحصارطلبی حاکم بر جنبش سبز می‌داند در مجموعه کنشگران رادیکال می‌دانم. گفتمان‌هایی که صدای کنشگرانی را منعکس و پیگیری کنند که مطالباتشان در تریبون‌های جنبش سبز یا وجود خارجی ندارد یا بسیار محو و کمرنگ هستند. این دسته از کنشگران که عموما متهم به حمایت از خشونت طلبی در حوضه مبارزات مسلحانه و محکوم به نادانی درباره عواقب براندازی هستند به شدت از سمت اصلاح طلبان جنبش سبز مورد حمله و حذف قرار می‌گیرند و در نبود منابع مالی و تشکل‌های استخوان دار از داشتن حتی رسانه‌ای برای تکذیب این افترا‌ها و بیان عقایدشان محرومند. اما متاسفانه رویکرد حذفی اصلاح طلبان جنبش سبز نسبت به قشر رادیکال آن و هراس افکار عمومی از کلمه «رادیکال» باعث انزوای این قشر شده است. دلیل آن حذف و این هراس عمومی هر چه که باشد، به باور من این طیف (رادیکال‌ها) در واکنش به برخورد خشن و حذفی تا به حال روند نادرستی را پیموده‌اند چرا که در عمل تسلیم این انزوا شده‌اند. گروهی از آنان به مرزبندی با هرآنچه رنگ سبز به همراه دارد پرداخته و چاره را در حبس و انزوای هرچه بیشتر خود می‌داند و در ادامه، مبارزه با دیکتاتوری در ایران را به بحث‌های ایدئولوژیک چپ یا راست تقلیل داده و پیش از هر زمانی واکنشی شده است. بی‌شک اصلاح طلبان جنبش سبز که تا حدی ادعای پیشبرد مبارزه را دارند در حال حاظر به صورت غیر قابل انکاری در مقابل حاکمیت واکنشی شده‌اند اما متاسفانه قشر رادیکال پس از انزوا، در منجلابی قرار گرفته که فقط به کنش اصلاح طلبان واکنش نشان می‌دهد و به این ترتیب، به جای خلق گقتمان بدیل صرفا به نقد گفتمان قالب می‌پردازد. (البته که نقد جریان حاکم بر جنبش به نظر من کاملا امر صحیحی است اما بر این باورم که صرف انتقاد و بی‌عملی در صحنه خلق گفتمان بدیل موجب انزوای بیشتر قشر رادیکال می‌شود). طیف رادیکال پس از درک و هضم انزوا با خشونت قابل فهمی که (در واکنش به آن نگاه حذفی است) به نقد گفتمان حاکم بر جنبش می‌پردازد و بی‌شک خشونت موجود در نقدش باعث می‌شود مخاطبینی که به لحاظ عاطفی و در نبود گفتمانی بدیل به اصلاح طلبان دل بسته‌اند از دست بدهد و منزوی‌تر شود و با داشتن مطالعات فراوان و ارزنده در زمینه ایدئولوژی‌های مختلف به سختی اسیر و پاگیر بحث‌های مکتبی می‌شود و امید و میل به تاثیرگذاری در روند مبارزه را از دست می‌دهد، کمانکه هم اکنون بسیاری از شوق و امیدش را از دست داده است. اما به واقع تسلیم این نگاه حزفی شدن، بهترین راهکار ممکن است؟

اصلاح طلبان با سابقه ۳ دهه فعالیت سیاسی، نزدیک به ۲ دهه حضور در بالا‌ترین سمت‌های سیاسی، برخورداری از منابعی همچون رسانه‌ها، روزنامه‌های و.. برای گسترش گفتمان خود و در پایان، حضور تمام قد در انتخابات ۸۸ با کمپین انتخاباتی متحد و ایفای نقش (با وجود هر نقدی به اصلاح طلبان، انتخابات ۸۸ موجب حرکت رو به جلوی بسیاری از اصلاح طلبان شد) و تحمل زندان و شکنجه‌های فراوان، پیوند عمیقی با بدنه جنبش سبز دارند. این پیوند بیش از آنکه تئوریک و از سر نزدیکی مطالبات بدنه جنبش با اصلاح طلبان باشد،‌زاده ارادت است. به همین منظور روند پیروی کنشگران جنبش سبز پس از دو سال نشان می‌دهد که شکاف مطالبات با ملاتی مانند «ارادت» پر نمی‌شود و بسیاری از کنشگران به این باور رسیده‌اند که ارادت را با پیروی در نیامیزند. اما مهم‌ترین عامل پیروی بدنه جنبش از سیاست‌های بعضا سوخته اصلاح طلبان وجود شبکه‌های اجتماعی حقیقی فعال در سطح کشور بوده و هست. با نگاهی دقیق‌تر به فراخوان شورای هماهنگی اهمیت شبکه‌های حقیقی فعال را در می‌ابیم زیرا با وجود مدافعینی که تمام قد به دفاع از شورایی با اعضای پنهان در فضای مجازی پرداخته‌اند، در نبود شبکه‌های حقیقی فعال آن فرخوان بر روی زمین می‌ماند و چند ویدئو منتشر شده در فضای مجازی مورد تشکیک همگان قرار می‌گیرد.

شبکه‌های اجتماعی حقیقی جدا از توان اجرایشان، استقلالی را به همراه می‌آورند که توان استفاده ابزاری و وسیله قرار گرفتن در راستای استفاده هر گروه و سازمانی به میزان چشمگیری از بین می‌رود. گروه‌های کوچک محلی و فرا محلی با ایجاد ارتباط میان کنشگران داخل و خارج خط بطلانی بر گفتمان داخل-خارج نشین می‌کشد و مکملی بی‌نظیر را بوجود خواهند آورد که پس از آن می‌توان مطالبات بعضا حذف شده را چه در صحنه حقیقی و چه در میدان مجازی حفظ و زنده کنیم و از مرگ جنبشی که یک طرفِ آن، در صندوق رای سلاخی‌اش می‌کند و دیگری اسلحه بر پیشانیش نهاده و فرمان مرگش را صادر می‌کند جلوگیری کنیم. وجود بیشمار کنشگر سر در گم که به ناچار نام «اصلاح طلب» را برای خود برگزیده و به زمان دفاع از این نام، فارغ از صاحبان گفتمان اصلاحات، از فلسفه اصلاحات سخن می‌گویند، خبر از نبود گفتمان بدیلی که حرفی برای گفتن داشته باشد می‌دهد که نبود این گفتمان‌های بدیل محصول بی‌عملی و واکنشی بودن قشر رادیکال جنبش است و بس! اکنون که بسیاری از اصلاح طلبان به مرزبندی‌های عجیب با جنبش سبز پرداخته‌اند به خوبی می‌توان با سامان دهی شبکه‌های اجتماعی حقیقی نه برای ستیز با اصلاح طلبان بلکه برای پیشبرد مبارزه در صحنه حاظر شد.

مادامی که انزوا و پیامد‌های آن را در صحنه حقیقی نشکنیم، بی‌شک منزوی‌تر خواهیم شد. نقد مشی اصلاح طلبان، تولید متن در راستای یافتن پاسخی برای «چه باید کرد؟» و بحث‌های عمیق و پر محتوای مکتبی بسیار مفید هستند اما نه هنگامی که این اعمال را در جواب به نگاه حذفی اصلاح طلبان انجام دهیم. نه هنگامی که در بسیج نیروهای بعضا همفکرمان هیچ، هیچ و هیچ قدمی بر نداشته‌ایم و از ساده‌ترین امکانات فضای مجازی در راستای خلق شبکه‌های حقیقی استفاده نکرده‌ایم!

در کمتر از ۶ ماه سه دیکتاتوری چند ده ساله به زمین نشستند. در قله تاریخ ایستاده‌ایم، تعلل جایز نیست!

پ.ن:
 
۱) مقاله چه باید کرد ۱
……………..

توضیح : نکته‌ای در حین نوشتن این یادداشت در مورد کارناوال‌های آب بازی به ذهنم رسید که دلم نیامد اینجا با آن اشاره نکنم زیرا استفاده ابزاری برخی رسانه‌ها از این کارناوال‌ها برای پر کردن خلا حضور جنبش سبز در خیابان باعث شد که قسمتی از ماجرا پوشیده بماند و یا به آن کمتر اهمیت داده شود و آن اینکه، حدود ۸۰۰ دختر و پسر جوان توانستند با استفاده از فضای مجازی ارتباط حقیقی بوجود آورند و در صحنه واقعی دست به یک عمل مشخص بزنند، بی‌آنکه هیچ نهاد امنیتی از این موضوع با خبر شود و یا توان مقابله در صحنه داشته باشد. متاسفانه طی این دو سال با وجود حضور شگفت انگیز و خلق ابتکارهایی در عرصه جنبش مجازی، در زمینه سازمان یابی کوتاهی کرده‌ایم. می‌توانیم از کارناوال‌های آب بازی و امثال آن‌ها در زمینه سازمان یابی نیرو‌ها الگو برداری کنیم.

به اشتراک بگذارید

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *